تنها چند واژه |
2/24/2003
٭ آره من اشتباه کردم. تصورم اين بود که ترجمان مصدره نه فاعل. ولي الان هم تو دهخدا چک کردم و ديدم که اشتباه کردم. مرسي از فائزه.
نوشته شده در ساعت 2/24/2003 12:02:00 PM توسط Roya
٭ وقتهايي که تو خونه بيکارم ميشينم آلبومهاي عکس قديمي رو نگاه ميکنم بابام خيلي به عکاسي علاقه داشته و داره به همين خاطر تقريبا از همه سني که بوديم عکس داريم. يه چيز خيلي جالب اينه که چه قدر شاديهاي کوچيک وجود داشته. کلي عکس داريم که با خانوادههاي مختلفي که دوست بوديم رفتيم درياچه نمک. ناهار ميخورديم و بازي ميکرديم. يا حتي تو حياط خونه. رفتيم زيرانداز انداختيم ناهار رو اورديم با مهمونامون ناهار ميخوريم. تولدها که خيلي ديدنيه. خودمون تايي يه کيک کوچولو بعضي وقتا هم خالهام اينا هستن. کلي با کادوها و کيک فيگور گرفتيم. يه خندههايي از ته دل کرديم الان که آدم نگاه ميکنه کلي شاد ميشه.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 2/24/2003 11:51:00 AM توسط Roya 2/22/2003
٭ تهران که بودم روز آخر رفتم «ترجمان دردها» و «خرمگس» رو خريدم. خرمگس رو بچه بودم خونده بودم. گفتم بخرمش که هم داشته باشم هم بخونمش دوباره. «ترجمان دردها» رو تموم کردم. نويسندهاش «جومپا لاهيري» و مترجمش «مژده دقيقي» نمي دونم چرا ترجمهاش کرده «ترجمان» چون اصلش هست Interpreter که در واقع ميشه مترجم. البته توي متن هم يه جا اشتباه ترجمه داشت. طرف يه غذاي هندي درست کرده دارن با زنش ميخورن از زنش ميپرسه «گرمت نيست؟» اونم ميگه «نه خوشمزه است. واقعا خوشمزه است.» واضحه که اينجا دو تا معني hot رو با هم اشتباه کرده و در واقع بوده «تند نيست؟»
قصههاش همش راجع به مردم هند. پشت جلدش خيلي خوب توصيفش کرده: خواننده در عمق داستان، در پس بيگانگي فرهنگي، با غربتي وجودي مواجه ميشود که دغدغه انسان امروز در سراسر جهان است.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 2/22/2003 11:04:00 PM توسط Roya 2/20/2003
٭ ديروز کلي نوشتم ولي نميدونم چرا blogger کار نميکرد.
خب من اومدم شيراز. مامانم از مکه اومده و خالههام هم براي اينکه ببيننش از تهران اومدن. کلي هم که مهمون مياد. منم هنوز سوغاتيهام رو نگرفتهام!!!!
کلي دلم خوش بود که ميام اينجا و يه کامپيوتر بدون رقيب و اينترنت مجاني. ولي سرعت اينترنت که کمه. keyboard هم خيلي بده. شايد من بهش عادت ندارم. ولي خب بازم خوبه. وقت زياد بود ولي فعلا چيز قابل تعريفي نيست.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 2/20/2003 10:12:00 AM توسط Roya 2/06/2003
٭ تا حالا جشنواره فجر يا تو موقع امتحانا بود يا اگر هم تو تعطيلات بود که ميرفتم خونه. و مهمتر ازهمه از بس صف بود هيچوقت وسوسه نشده بودم برم جشنواره. امسال هم همينطور وگرنه شايد ميرفتم بليط پيشفروش ميخريدم. ولي خب تا حالا يه دو سه تا فيلم ديدم. يکي که K-19:The Widowmaker بود که يه جا ترجمهاش کرده بود :ک-۱۹ تله انفجاري يه جا هم: ک-۱۹ دام مرگ. من که خيلي خوشم اومد ازش. چيزي رو که حداقل تازگيها فيلمهاي ايراني توش خيلي لنگن رو داشت و اونم کشش فيلمه. با اينکه حدود سه ساعت فيلم بود فکر نميکنم کسي يه لحظه هم حوصلهاش سر رفت.
بعد از اونم فيلم نفس عميق رو ديدم. اونم بازم به نظرم فيلم بدي نبود. بعد از اونم اينجا چراغي روشن است که اونم خوب بود. گرچه نميشه گفت که هيچ کدوم خيلي قوي بودند.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 2/06/2003 10:14:00 PM توسط Roya 2/02/2003
٭ توي کتاب Headway يک listening هست که با يه معلم زبان مصاحبه ميکنه که رفته بوده چند سال ژاپن درس ميداده. اون ميگه که تحصيلت توي ژاپن خيلي جديه. ۶ روز در هفته ميرن مدرسه و ساعتهاي زياد. بعد ميپرسه ازش که چرا انقدر تحصيلات در ژاپن مهمه. اون ميگه که به خاطر شغل. ميگه که در ژاپن مثل انگليس نيست که هر کسي چندين شغل عوض ميکنه در طول عمرش تا اون چيزي که خوبه رو پيدا کنه. اونجا شغلي که انتخاب ميکني معمولا شغليه که تا آخر عمرت خواهي داشت. بنابراين يه دانش آموز بايد وقتي از مدرسه مياد بيرون تمام تواناييهايي رو که بايد داشته باشه وگرنه از بقيه عقب ميمونه. يکي از دوستام که امريکاست تعريف ميکرد که تو امريکا هر چه قدر هم که کسي جوونيش رو تلف کرده باشه (حالا به اين معني که مثلا درس نخونده باشه يا توانايي به خصوصي کسب نکرده باشه) بازم وقت داره که آدم خيلي موفقي باشه.
تو ايران اما وضعيت يه جورايي مثل ژاپنه از اين نظر که شغلي که انتخاب ميکني ديگه تا آخر عمرته. اما به نظرم اين با خصوصيت ايرانيها سازگار نيست يا شايد هم ...
به هر حال تو بايد تو مدرسه حسابي درس خونده باشي وگرنه تو کنکور حق انتخاب نخواهي داشت و بعد ديگه بعد از دانشگاه حتما بايد يه کار درست حسابي داشته باشي. به غير از حرف مردم و اينا که اگه بذاريمش کنار واقعا هرچي بگذره کلي امکانات رو ازت ميگيرن. فقط يه ليسانس مي توني بگيري. سنت از يه حد که بالتر بره دانشگاه نميتوني بري.ديگه استخدامت نميکنن. و اينا در حاليه که تو دبيرستانها اصلا هيچ تصوري از رشتههاي دانشگاه و کارايي که ميشه کرد به بچهها نميدن و از همه مهمتر توانايي تصمصم گيري رو ياد نميدن. يه نفر تا آخر دبيرستانش راجع به تغذيهاي که بايد ببره با خودش مدرسه هم مامان باباش براش تصميم ميگيرن ولي درست مدرسه که تموم شد بايد براي تا آخر عمرش تصميم بگيره.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 2/02/2003 05:15:00 AM توسط Roya
|