تنها چند واژه





1/26/2002

٭ اول از همه اين بحث جواد يا جوات!! جالب بود. من هم خيلي به اين موضوع فكر كرده‌ام. اول‌ها به آدم‌هايي كه خورشيد خانم بهشون مي‌گه جواد من مي‌گفتم عوام و به دسته مخالفش خواص ولي بعد به خاطر سوء برداشت‌ها. به اون‌هايي كه به‌قولا جواد نيستند مي‌گفتم ( هنوز هم مي‌گم) روشن‌فكر. البته اين هم به خاطر استفاده‌هاي ديگه‌اي كه از اين كلمه مي‌شه مشكلاتي داره ولي خب با يه‌ذره توضيح به عوام و خواص ترجيح داره. آهان چرا اصلا اين‌ها رو گفتم. چون به نظرم انتخاب كلمات براي توصيف چيزي كه مي‌خوايم راجع بهش حرف بزنيم مهمه. چون اگه يه ذره مثلا توصيف ما بديهي باشه ديگه اثري كه مي‌خوايم رو نداره! (و ياز ياد اون كسي كه اولين بار اين موضوع رو بهم تذكر داد) مثلا ديدين دكتر شريعتي براي توصيف اون‌چيزي كه بهش مي‌گه دوست داشتن در برابر عشق، دنبال كلمه مي‌گرده. هي كلمه‌هاي مختلف رو مي‌گه و مي‌گه از اين كلمه فلاني‌ها استفاده كردن و خلاصه آخرش دوست‌داشتن رو انتخاب مي‌كنه (كتابم پيش خودم نيست كه عين خودش رو بنويسم). البته شايد براي چيزي كه خورشيد خانم مي‌خواسته بگه جواد كلمه مناسبي بوده ولي يه بدي كه اين كلمه داره فوري آدم رو ياد كسايي كه شلوار خانواده مي‌پوشن مي‌ندازه! در صورتي كه من فكر مي‌كنم از يه طبقه‌اي از اجتماع اصلا نمي‌شه انتطار فكر كردن به چيزهاي جدي و پسنديدن چيزهاي باارزش چه هنري يا هر چيز ديگه رو داشت. درد اينه كه سليقه دانشجوهاي مملكت ما چه‌جوريه، اونا چه كتابايي مي‌خونن چه موسيقي‌اي گوش مي‌كنن و ... ديگه اين كه تو كتاب level 12 كانون دو تا درس داشت كه كسايي كه كانون رفتن حتما اون‌ها رو يادشونه، از بس كه سخت بودند!! من اون دو تا درس رو خيلي دوست داشتم چون بعد از كلي وقت گذاشت روي كلمه‌هاش و معني جمله‌هاش كلي راجع به موضوعش حرف زديم. اين‌ها يه مقاله بود يه اسم I am Highbrowbrow نوشتهُ Aldous Huxley و بعد يه مقاله ديگه به اسم I am Lowbrow نوشته Gilbert Frankau در جواب مقاله اول. البته شايد خيلي مربوط به چيزي كه توي اين بحث‌ها گفته شد نداشته باشه ولي يه‌جورايي هم مربوطه ديگه!! راجع به سليقه موسيقي و كتاب و اين‌ها هم حرف زدن. به‌هر حال مقاله‌هاي جالبين. من هم ايده زدم و معني بعضي ار كلمه‌هاش رو نوشتم. نمي‌دونم چقدر فايده داشته باشه براي خودم كه اين فايده رو داشت كه دو تا دستور HTML ياد گرفتم!! نظرتون رو بگيد خوشحال مي‌شم.


٭ پنج‌شنبه يه امتحانم رو دادم، بهينه‌سازي غير خطي. افتضاح شدم!! پسرها همه نمونه سوُال داشتند و به ما نداده بودند. فقط وقتي كار دارند يادشون به ما مي‌افته :( به عقل درس‌نخون خودم نرسيده بود كه برم دنبال نمونه سوُال. ما بچه مدرسه‌اي هم كه بوديم از اين كارا نمي‌كرديم. گرچه اصلا نمي‌گم كار بديه. خيلي هم خوبه. ولي ما عرضه‌اش رو نداشتيم تا حالا. يه موقع اتفاقا مي‌خواستم تو دانشكده بانك نمونه سوال درست كنم، كه كسايي كه مثل من از اين تريپ كاراي خرخوني بلد نيستن هم عقب نمونن! ولي تنهايي كه نمي‌شد و كسي هم كمك نكرد. شايد ترم ديگه اين كار رو بكنم. تو اين مدت هي weblog ها رو مي‌خوندم و كلي چيز دلم مي‌خواست بنويسم ولي نشد. شايد البته بهتر هم هست، اين‌جوري يه مقذار بيشتر فكر كردم. خلاصه اون ليستي كه توش مي‌نويسم كه يادم بمونه چي‌ها رو بنويسم كلي زياد شده.


........................................................................................

1/20/2002

٭ آخر اين هفته و آخر هفته بعد امتحان دارم و بايد درس بخونم. ان‌شاءالله بعدش راجع به email هايي كه اين‌ چند وقت گرفتم حرف مي‌زنم. با عرض معذرت!


٭ امروز از دانشكده كه برمي‌گشتم نزديك خونه يكي از هم‌كلاسي‌هاي دبيرستانم‌ رو ديدم. اولا كه فكر كردم كه واي چقدر گذشت و بعد اين كه چرا من رابطه‌ام رو با دوستاي دبيرستانم فطع كردم؟ چند وقت ديگه كه درسم تموم مي‌شه هم حتما دوستاي دانشگاه رو يادم مي‌ره. نه. بايد با همه‌شون تماس بگيرم. گرچه شايد حرف مشتركي‌ نداشته باشيم ولي مي‌شه خاطرات مدرسه رو مرور كرد!!!!


٭ امروز تو تلويزيون داشت راجع به اين حرف مي‌زد كه ماها مردم دروغ‌گو و رياكاري شده‌ايم. و دليل اون زورگويي بوده. مي‌گفت مثلا تو مدرسه از بچه ابتدايي انتظار دارند سيخ بشينه سر كلاس يا دو ساعت صاف و منظم وايسه سر صف. مي‌گفت خب بچه عادت مي‌كنه كه اون جوري كه راحته و اون‌جوري كه واقعا هست نباشه. اون موقع كه تو شوراي صنفي بودم به اين موضوع هم فكر مي‌كردم كه زور زياد بالا دستي‌ها باعث سخت‌گيري پايين دستي‌ها هم مي‌شه. چون ما رو براي هر اتفاق ريزي توي دانشكده بازخواست مي‌كردند ما مجبور بوديم سخت‌گيري كنبم. مثلا اگه در اتاق باز مي‌موند ما رو بيچاره مي‌كردند خب ما نمي‌تونستيم به كسي اعتماد كنيم كه آخرين نفر خودش در رو ببنده. يا توي اداره‌ها خيلي واضح ديده مي‌شه كه كارمند هرچي رتبه‌اش پايين‌تره سخت‌گيريش بيشتره.


........................................................................................

1/19/2002

٭ خب بالاخره پروژه‌‌ام درست شد. يك اشتباه احمقانه كرده بودم. چون Matlab براي آرايه‌ها انديس صفر نداره و اون چيزي كه من بايد پياده مي‌كردم همه بردارهاش از صفر شروع شده بود. به اين خاطر حسابي قاطي كرده بودم! خلاصه بالاخره ديشب درستش كردم و الان خبلي باحال شده! ( البته از نظر خودم!) كاري كه مي‌كنه اينه كه وقتي يه تعداد زيادي نقطه داري كه مي‌خواي ازشون يه منحني بگذروني به‌جاي استفاده از همه اون نقطه‌ها تعداد دلخواهي نثطهُ ديگه رو با يك الگوريتمي (كه اصل مطلب همين الگوريتم بود گرچه خيلي ساده است) پيدا مي‌كني كه منحني‌اي كه با استفاده از اون‌ها رسم مي‌شه تقريباُ از نقطه‌هاي اوليه مي‌گذره. خب بايد از بابا هم كه به من پيشنهاد كمك در برنامه‌ام رو داده بودند تشكر كنم. خب ديگه برم درس بخونم كه پنج‌شنبه امتحان دارم


........................................................................................

1/18/2002

٭ خب بالاخره تموم شد! خودم هم ازش خسته شدم! سعيد حجاريان توي اين مقاله بيشتر جمع‌آوري كرده و خودش هيچ نظري نداده و از همه نظرها به يك اندازه تعريف كرده و بد گفته! البته من اعتقاد دارم كه توي اين مساله هم مثل خيلي چيزهاي ديگه واقعا نمي‌شه گفت چي درسته و حتي نمي‌شه گفت كه نظر اسلام چي بوده. (نه اين كه سخت باشه و ما نفهميم! ) و مثلا تو اين انتخاب بين انواع اقتصاد (و نسبتي كه بين توسعه و عدالت ايجاد مي‌كنند) بايد خيلي بيش‌تر از اين ها كار بشه و من چيزي كه از اين مقاله گرفتم يكي اين بود كه واقعا تئوريسين‌هاي مسلمون واقعا خبلي توي اين موضوع كم كار كرده‌اند و ديگه اين‌كه اين مقاله كاملا نشون مي‌ده كه چه تفاوتي بين فقهاي حتي شيعه وجود داره و ما چقدر راحت عادت كرده‌ايم به جمله نظر اسلام اينه ...


٭ دفعه پيش مشكل رهيافت سرمايه‌داري از نظر منتقدان آن گفتم. توصيه‌اي كه اين گروه مي‌كنند اين است كه بايد به رفع حوايج اوليه از قبيل مواد غذايي و لباس و سرپناه در حدي قابل قبول پرداخت. امروزه تعيين رابطه رشد اقتصادي و افزايش نابرابري‌ها مضوعي مناقشه برانگيز است اما آن‌چه تقريبا محرز است اين است كه الگوي توزيع اوليه دارايي‌ها در طي رشد كمابيش ثابت مي‌ماند. لذا بعضي مساوات‌جويان معتفدند كه براي در پيش گرفتن ذاهي عادلانه به سمت توسعه لازم است كه توزيع اوليه دارايي‌ها نسبتا برابر باشد. مساوات‌جويان براي هرچه عادلانه‌تر كردن مراحل رشد را‌ه‌حل هاي موقتي براي كاهش صدمات ناشي از دوران گذار پيشنهاد مي‌كنند. - كنترل قيمت‌ها - ماليات و سوبسيد - تعيين حداقل دستمزد -ايجاد فرصت‌هاي شغلي -و ... معتقدان به نطريات بالا را مي‌توان معتقدان به اقتصاد مختلط دانست. اما گروه راديكال‌تري هم وجو دارند كه هريك به درجاتي با مالكيت خصوصي و اقتصاد بازار مخالفند و برقراري عدالت را جز از طريق لغو و نابودي مناسبات سرمايه دارانه ميسر نمي‌دانند. اما نظر اسلام اگر بخواهيم ابتدا به مفهوم عدالت بپردازيم مفهوم انتراعي عدالت در بين مسلمانان و به‌خصوص شيعه اماميه بسيار تحسين شده است.اما مشكل در تعريف عدالت در مقام تعين است. و آيا اسلام نوع خاصي از عدالت را توصيه مي‌كند. از ظاهر آيات و روايات اسلام در مورد مالكيت فزون‌خواهي(تكاثر) و ايجاد قله‌هاي ثروت (كنز) و تداول و دست‌به دست شدن ثروت در دست عده معدودي نخبه اقتصادي (كي لايكون دوله بين الاغنيا منكم)را جايز نمي‌داند. آقاي مطهري به 4 تعريف از عدالت اشاره مي‌كند. 1- موزون بودن 2- تساوي و رفع تبعيض 3- رعايت حقوق 4- رعايت استحقاق‌ها اين 4 تعريف به دو تعريف استاندارد برمي‌گردند يكي “قرار دادن هرچيز در مقام درخور آن“ و “دادن حق هر صاحب حق“ تعريف اول چيزي جز ايجاد نظم نمي‌گويد و احتمالا از فلسفه يونان اقتباس شده و چون از “مقام درخور“ افراد سخن نمي‌گويد با هر نظامي سازگار است. و حتي گروهي از مفسران تحت تاثير اين تعريف سلسله مراتب اجتماعي زن/مرد، ذمي/مسلم، حر/عبد، وضيع/شريف را برقرار كرده‌اند و هرگونه تحرك اجتماعي براي عبور از يكي از اين مواضع به ديگري را خلاف طبع و نقض قوانين الهي دانسته‌اند.تعريف دوم هم باز از آن‌جا كه منشا ايجاد حق را مشخص نمي‌كند تعريف روشني نيست. و اما قرائت‌هاي مختلفي كه تاكنون فقها داشته‌اند قرائت اول كه ظاهرا اكثر فقهاي اسلام به آن تمايل دارند، مكانيسم قيمت براي تخصيص منابع است. اين افراد نرخ‌گذاري توسط ذولت را مجاز نمي‌دانند (تاكيد به قيمت بازار)،‌اخذ ماليات را براي بازتوزيع درامد جايز نيست (براي باز توزيع درامد جايز نمي‌دانند و منظور مالياتي كه براي مخارج دولت گرفته مي‌شود نيست) د راين انديشه فقهاي اين پيش فرض وجود دارد كه عدالت در اجراي احكام اوليه وجود دارد و شارع مكانيسم جدايي براي ايجاد عدالت وضع نگرده قرائت دوم معتقد است كه با پيش فرض‌هاي فلسفي كلامي مي‌توان به گونه‌اي به مساله نگاه كرد كه راه براي مساوات و عدالت اجتماعي باز شود كه شايد بتوان به آن نام سوسياليسم اخلاقي داد. اين كه بياييم راهي اتخاذ كنيم تا بتوانيم جلوي استثمار را بگيريم بدون اين‌كه شخصيت و اراده و آزادي افراد را سركوب كنيم. كوشش كنيم انسان ها به حكم انسانيت و معنويت و شرافت روحي خود مازاد مخارج خود را به نيازمندان بدهند. (شهيد مطهري) قرائت سوم منظري است كه راه به دولت گرايي مي‌برد و مصالح نظام اسلامي را مقدم بر عناوين فقهي مي‌شمارد (كه امام خميني شاخص اعتقاد به اين نظريه است) و بر مبناي آن با تقدم مصالح حكومت بر هر مصلحت ديگر راه براي محدود كردن مالكيت و دخالت در مكانيسم بازار باز مي‌شود و دولت مي‌تواند به توزيع درامد و ثروت بپردازد، البته باز اين به اين معني نيست كه لزوما منجر به اين راه (اقتصاد دولتي) مي‌شود بلكه منظور اين است كه هر طريقي براي حفظ نظام اسلامي را جايز مي‌داند.


........................................................................................

1/16/2002

٭ ادامه مقاله رو الان وقت ندارم بنويسم. مي‌شيني پاي كامپيوتر همين طور ساعت‌ها مي‌گذره. بايد تو امتحان‌ها كمتر كار كنم يا حداقل منظم تر!!


٭ اون كتاب ساداكو و هزار درناي كاغذي رو حتما همه خوندن. كه توش دختره هزار تا درناي كاغذي مي‌خواست درست كنه تا خوب شه. تو اين دو مرحله (1 و 2 ) مي‌شه درناي كاغذي درست كرد.


٭ ديروز اصلا روز خوبي نبود، همهُ حرفا شده بود مرگ. يكي از بچه‌ها مادرش فوت كرده بود. شاگرد اول دانشكده شيمي هم ... . و اين باعث شد هي راجع به مرگ حرف بزنيم. اصلا ديروز خيلي روز بدي بود، يادآوري مرگ. يادآوري “ ديگه تموم شد“ ... تو نه مرد عشق بودي خود از اين حساب سعدي كه نه فوت گريزست و نه طاقت گزندت


........................................................................................

1/13/2002

٭ ادامه مقاله سعيد حجاريان رو ديروز وقت نكردم بنويسم، امروز راهكارهاي طرف‌داران نظريه اول و مشكلاتش رو نوشتم بفيه‌اش انشاءالله براي بعد از نطر معتقدان به نطريه‌هايي كه قبلا گفته شد، مفهموم عدل نزديكي زيادي با تعادل طبيعي عرضه و تقاضا پبدا مي‌كند و توسعه مساوي مي‌شود با مجموعه‌اي از تغييرات در سياست‌هاي اقتصادي كه به منظور تصحيح مشكلات دراز مدت در چرخه اقتصادي يك كشور به مرحله اجرا در مي‌آيد. معمولا اين مجموعه شامل سياست‌هاي پولي، سياست‌هاي مالي (شامل تقليل مخارج دولت)، سياست‌هاي مالياتي (به منظور تغيير در توازن مالي دولت و انگيزش عوامل اقتصادي در بخش خصوصي و دولتي)، سياست‌هاي ارزي و آزادسازي تجارت خارجي مي‌گردد. مجموعه‌اي كه برنامه‌ريزان اردوي تعديل ساختاري پيشنهاد مي‌كنند (كه يك‌بار در آسياي جنوب شرقي تجربه شده) عبارتند از: - كاهش نرخ تورم - كاهش كسر بودجه - يكسان سازي نرخ ارز - كنترل ميزان بدهي‌هاي خارجي - پرهيز از ايجاد شوك‌هاي كلان اقتصادي - و ... كشورهاي در حال توسعه با در پيش گرفتن رهيافت‌هاي نوسازي اقتصادي با مشكلاتي عملي مواجه شدند از جمله اين مشكلات بروز نابرابري‌هاي گوناگون (نابرابري درآمدي، نابرابري قضايي، نابرابري جنسي، نابرابري‌ قومي و نژادي، نابرابري ميان بخش‌هاي مدرن و سنتي، نابرابري طبقاتي و ...) بود. يعد از اين (بعد از دهه 70 ) بود كه نقد الگوي نوسازي وسعت بيشتري به خود گرفت و صاحب‌نظران مشكل اصلي را در پيدايش يك بخش كوچك نسبتا مدرن اقتصادي در كنار بخش غير رسمي گسترده مي‌دنند كه بر اثر فرآيند مدرنيزاسيون اين شكاف عميق‌تر مي‌شود و مساله بيكاري پنهان و آشكار به فقر پردامنه‌اي در اقتصاد غير رسمي منجر مي‌شود.


٭ اين يك مقاله است از Michael Goldfarb كه راجع به ايران نوشته. حرفاي اولش توي مقدمه راجع به jurnalism خيلي جالبه و همين‌طور چيزهايي كه توي ايران ديده.


٭ امروز كلاس سه‌تار داشتم ديشب و امروز صبح كلي تمرين كرده بودم ولي اون‌جا اصلا نمي‌تونستم بزنم. بعد سعي كردم از روي نت بزنم و بعد تازه فهميدم كه مشكل از جاي ديگه است!! يادم بود كه مثلا بايد بزنم ر ر دو اما نمي‌تونستم بزنم ولي وقتي نگاهش مي‌كردم مي‌تونستم بزنم انگار در استفاده از چيزهايي كه توي حافظه‌ام بود مشكل داشتم!!! نمي‌دونم شايد به اين خاطر باشه كه حسابي خودم رو به يادداشت وابسته كرده‌ام. بايد ار اين به بعد سعي كنم از حافظه‌ام بيشتر كار بكشم!


٭ يك دسته گل نرگس خريده‌ام و الان اتاقم پر بوي نرگسه. با بوي ياد خاطرات دوران مدرسه مي‌افتم. همين موقع‌ها دورتادور باغچه مي‌شد پر گل نرگس. هميشه يه آقايي وايساده بود سر كوچه مدرسه و به هر بهانه‌اي مي‌خواست به ما گل نرگس بفروشه. مي‌خواستم يه عكس از گل نرگس اين‌جا بذارم اما هر چي گشتم چيزي پيدا نكردم. قاعدتا نرگس بايد بشه narcissus . اما چيزهايي كه با اين اسم مي‌آد يه ذره با نرگس فرق مي‌كنه. نرگس بايد 6 تا گلبرگ سفيد با يه كاسه زرد داشته باشه. اما اين narcissus هاي اينترنتي همش زرده!!! راستي كسي مي‌دونه چرا چشم رو به نرگس تشبيه مي‌كنن؟


٭ يكي از درسام يه پروژه داره كه تقريبا نصف نمره درسه. و برنامه‌اي كه من نوشتم بهتره كه بگم كار نمي‌كنه!! بدبختي اينه كه چون درس هم از اول ترم تا حالا نخونده‌ام نمي‌دونم اشكال از برنامهُ منه يا از تئوري مساله!! مثل اين‌كه بايد دست به دامن اساتيد اون ور آب شد!!


........................................................................................

1/12/2002

٭ اين عكس رو يكي از دوستام كشيده. من خيلي ازش خوشم اومده امبدوارم البته درست بتونم بگذارمش اينجا


٭ اين روزها به خاطر اين قضيه پرونده آقازاده‌ها و همين‌طور قبلش كه بحث‌هاي بودجه و اين‌ها بود بحث هاي جالبي اين ور اون ور شنيدم. مثلا يك‌بار تو برنامه گفتگوي خبري شبكه دو، حرف خصوصي سازي بود. و يك آقاي استاد دانشگاه زنگ زده بود و مي‌گفت كه آخه وقتي ما اصلا بخش خصوصي نداريم، خصوصي سازي چه معني‌اي مي‌ده. مي‌گفت اين احتياج به يه فرهنگ داره. اون‌طوري كه درست يا غلط قبل از انقلاب بود. اين بحث ها منو ياد مقاله “توسعه، عدالت، اسلام“ از سعيد حجاريان انداخت كه توي كتاب “ از شاهد قدسي تا شاهد بازاري“ دوباره چاپ شده. البته طبق معمول سعيد حجاريان انقدر از اصطلا‌ح‌هاي فلمبه سلمبه استفاده كرده كه من كلي از مقاله رو نفهمبدم. ولي جاهاييش رو كه به نظرم جالب بود مي‌نويسم. اول اين دو نظر رو مطرح مي‌كنه كه بعضي‌ها عقيده دارند كه رشد اقتصادي (توسعه) گرچه در كوتاه مدت باعث نابرابري‌هايي مي‌شه، اما در بلند مدت به دليل درست شدن ساختارهاي اقتصادي، توزبع عادلانه‌تر درآمد رو باعث مي‌شه. و گروه ديگري عقيده دارند كه عدالت مقدم بر رشد اقتصادي است و مي‌گن كه نمي‌شه به بهانه آرمان‌هاي دور دست از خواسته‌هاي فوري مردم طفره رفت و همه چيز رو به آينده حواله داد چون كه در بلند مدت همگان مرده‌اند. بعد براي يررسي اين دو ديدگاه و نظر اسلام راجع به اين موضوع اول رهيافت اقتصاد سرمايه‌داري رو مطرح مي‌كنه. - وجه مشترك معتقدان به راه رشد سرمايه‌داري تاكيد بر اصول “حق مالكيت“ و “بازار رقابتي در جهت تخصيص منابع“ است. اما اين اعتقاد به مالكيت خصوصي و مكنايسم بازار چه نسبتي با عدالت داره؟ فون هايك (كسي كه ليبراليسم اقتصادي رو به نهايت منطقي‌اش برد) معتقده كه در بازار نظم خودجوشي(كاتالاكسي) وجود داره كه هم‌چون قوانين طبيعت است و خارج از مقولات هنجاري و اخلاقي قرار داره. به نظر او تنها عمل انساني را مي‌توان اخلاقي (عادلانه يا ناعادلانه ) خواند و واقعيت و وضعيتي كه كسي نمي‌تواند آن‌را تغيير دهد متصف به عدالت يا بي‌عدالتي نمي‌شود. او نابرابري‌هاي نظام بازار را اجتناب ناپذير و حتي مفيد مي‌داند و آن را جزئي ضروري از متمدن شدن مي‌داند. او نظام بازار را نظام احسن مي‌داند كه در آن انتخاب اصلح صورت مي‌گيرد، هر نوع دخالت را در آن موجب بي‌عدالتي مي‌داند. به نظر او عدالت اجتماعي ناقض اصول قانون عادلانه و آزادي و راهي به سوي بردگي است. او استدلال مي‌كند كه كوشش براي يكسان سازي و حذف تفاوت‌هاي اوليه (در برخورداري از مواهب) خود موجب انجام عمل نابرابر نسبت به افراد مي‌شه و همين اقدامات به اعطاي اختيارات وسيع به حكومت‌هايي مي‌انجامد كه به بهانه عدالت اجتماعي بر زندگي مردم مسلط مي‌شوند. خب راهكارهاي اين گروه براي توسعه و نظر گروه دوم و نظر اسلام رو بعدا مي‌نويسم.


٭ توي همون CD سروش فونيه يه عكس داشت كه اين شعر رو نوشته بود البته فكر كنم قبلا هم شنيده بودمش ولي خيلي خوشم اومد ازش. با من صنما دل يك دله كن گر سر ننهم آن‌گه، گله كن مجنون شده‌ام، از بهر خدا زان زلف خوشت يك سلسله كن


٭ چه برف باحالي اومده، كاش رفته بودم دانشگاه. الان حسابي حوصله‌ام سررفته. بچه‌ها دارن پايين برف بازي مي‌كنن. نه حتما‌ بايد برم دانشگاه، اون‌جا باز احتمال خوش گذشتن بيشتره!!


........................................................................................

1/10/2002

٭ ديروز رفتم نمايشگاه صادرات نرم‌افزار. تنها استفاده‌اي كه كردم اين بود كه CD سروش فونيه خريدم. تمام متن رو داره به اضافه معني بعضي كلمات يه‌صورت hyperlink. و آيات و احاديث مثنوي. به اضافه لب لباب مثنوي و زندگي مولانا كه خود دكتر سروش مي‌خوندش. ديگه يه فيلم از سماع درويشان هم داره كه يه مفدار با اون چيزي كه من فكر مي‌كردم فرق داره. توي اين اولاُ كه يه اركستر بزرگ مي‌زنند. و خبري از دف هم نيست. ديگه اينكه خبري از آستين افشاندن نيست من شنيده بودم كه توي سماع دست‌هاشون رو تكون مي‌داند به نشونه اين‌كه قديم‌ها كه پول‌هاشون رو توي آستين‌هاشون مي‌ذاشتند و اين‌كار رو مي‌كردند كه پول‌هاشون بريزه، حالا هم نشونه ترك دنيا. ولي توي اين فقط دست‌هاشون رو باز كردن و دور خودشون مي‌چرخن. ولي خب CD خيلي خوبيه. مخصوصا كه search داره. اين تكنولوژي ما رو حسابي بد عادت كرده. اعصابم خورد مي‌شه كه وفتي توي يه كتاب مي‌خواي دنبال يخ چيزي بگردي بايد همه صفحاتش رو ورق بزني!!


٭ ديروز تلويزيون يه برنامه داشت راجع به مجلس و اين طرح جديد كه اگه صدا و سيما به كسي توهين كرد در همون برنامه خبري توضيح پخش كنه. جالب بود كه نماينده‌هاي مخالف، استدلالشون اين بود كه اين جلوي آزادي بيان رو مي‌گيره !!!! و ديگه كسي نمي‌تونه راحت حرفش رو بزنه! نكته جالب ديگه كه واقعا نمي‌دونم منظورشون از اين كار چي يود، اين بود كه نماينده‌هاي مخالف رو خودشون رو نشون مي‌داد ولي نماينده‌هاي موافق رو از توي تلويزيون مجلس نشون مي‌داد كه اصلا معلوم نباشه كي حرف زده!!


........................................................................................

1/09/2002

٭ ... چرا به ياد نمي‌آورم؟! تو ديگري را دوست مي‌داري، من تو را دوست مي‌دارم، و مرا ... ديگري شايد. همگان از دواير دريا آمده‌ايم. تقسيم تبسم، تقسيم فانوس و ترانه، تقسيم عشق. ... (سيد علي صالحي از كتاب عاشق شدن در دي‌ماه، مردن به وقت شهريور)


........................................................................................

1/07/2002

٭ اين صفحه هم كه من از طريق خورشيد خانم باهاش آشنا شدم خيلي جالب بود. مخصوصا اين شعري كه الان گذاشته‌اند. من سردم است من سردم است و انگار هيچوقت گرم نخواهم شد اي يار اي يگانه‌ترين يار “آن شراب مگر چند ساله بود؟“ نگاه كن كه در اين‌جا زمان چه وزني دارد و ماهيان چگونه گوشت‌هاي مرا مي‌جوند چرا مرا هميشه در ته دريا نگاه مي‌داري؟


٭ شماره آدر ماهنامه آفتاب مقاله‌اي داره از علي‌رضا علوي‌تبار به اسم “روشن‌فكري ديني، يك برنامه‌ پيشرو“ توي اين مقاله چند سوال را بررسي كرده كه من فقط قسمت‌هاي مربوط به سوال اول رو اين‌جا مي‌نويسم چون به بحث‌هاي قبل مربوطه! اصل مقاله رو اين‌جا مي‌شه ديد. 1- آيا مي‌توان روشن‌فكري و دين‌داري رو با هم جمع كرد ؟ براي جواب دادن به اين سوال لازمه كه اول مفهوم روشن‌فكري و دين‌داري رو تعريف كرد، و براي اين‌كار به سه مفهوم “ايمان“، “ دين“ و “معرفت ديني “ احتياج داريم. “ايمان“ نوعي اعتماد ناظر به شخص است. يعني اولا نوعي اعتماد است و در ساحت اراده تحقق مي‌گيرد و در ساحت معرفت و ثانيا متعلق آن يك شخص است نه يك گزاره. نكته مهم در مورد ايمان آن است كه ايمان، اعتمادي توام با خطر پذيري است!( مورد توجه آقاي خداوند) و اين نتيجه جلوه گر بودن و دلربايي ابهام آميز خداوند در عالم است. “دين“ مجموعه‌اي از باورها، اعمال و احساسات فردي و جمعي است كه حول محور خداوند و رابطه ايماني انسان با او سامان مي‌پذيرد. ؛معرفت ديني“ هم فهم روش‌مند و مضبوط آدميان از دين است. و نكته اين است كه بايد بين “دين“ و “معرفت ديني“ تمايز قائ شويم (تمايز بين شي و علم به شي) گرچه مي‌توان خود تجربه نبوي را نيز بشري ( براي بشر و در داد و ستد با عوامل بشري مثل سوال‌ها و نيازهاي آنان) و همچنين تاريخي (واقع شده در يك مقطع خاص تاريخي و ...) دانست اما معرفت ديني به طريق اولي بشري و تاريخي است. اما روشن‌فكري، روشن‌فكري تحقق يافته با چهار ويژگي مشخص مي‌شود: التزام به عقلانيت مدرن، ايفاي نقش منتقد در سطح انديشه‌ها و جامعه، انسان‌گرايي، تعهد اجتماعي . عاملي كه ممكن است بيشترين تناقض با دين‌داري را داشته باشد التزام به عقلانيت مدرن است. دو مفهوم عقل‌گرايي حداكثري و عقل گرايي انتقادي را تعريف مي‌كنيم. از ديدگاه عقل گرايي حداكثري زماني باوري عقلاني است كه بتوان با غقل آن را ثابت كرد. اما در عقل گرايي انتقادي همين كه با عقل مغايرت نداشته ياشد كافي است. در عقل گرايي انتقادي عقل را متاثر از ارزش‌ها، شخصيت و موفعيت‌هاي اجتماعي مي‌داند. و بيشتر روي نقش انتقادي عفل تاكيد مي‌كند. حالا سوال جمع شدن روشنفكري و دين‌داري تبديل مي‌شود به اين كه چگونه مي‌توان بين تعهد ديني كه مستلزم نوعي تسليم است با آزمايشي بودن و موفتي و غيرقطعي بودن كه لازمه تعقل و تفكري است كه پذيراي شقوق بديل است جمع كرد؟ جواب اين است كه اين جمع گرچه تنش آفرين است اما لازم و ضروري است. زيرا در تفكر ما ايمان با شك قابل جمع است و خداوند است كه مايه وثوق و اعتماد ماست نه دستگاه‌هاي فكري كه پرورده‌ايم. بسياري از نوانذيشان ديني روشن‌فكري ديني را ممكن مي‌دانند چون به “معقوليت نظام باورهاي ديني“ اعتقاد دارند. نظام باورهاي ديني هم داراي معقوليت نظري است هم معقوليت عملي. معقوليت نظري آن يعني اين كه با ادله و فرائن تناسب دارد. از نظر نوانذيشان طرفدار تفسير تجربه گرايانه از دين، اين به اين معني است مه باورهاي ديني با قرائن حاصل از تجربه ديني تناسب داشته ياشد. معقوليت عملي هم به اين معني است كه ميان هدف مطلوب و وسيله‌اي كه پيشنهاد مي‌شود تناسب وجود دارد.


٭ لطفا يكي به من كمك كنه و بگه چه‌طوري مي‌شه 1- اين link1 و link2 و... رو تغيير داد من اين‌طوري تغييرش دادم

Hoder
Link 2
Link 3
Link 4
etc. ولي الان روي hoder كه click مي‌كني مي‌خواذ به آدرس seashell.blogspot.com/www.hoder.com/i مي‌ره!!! 2- دفعه قبل وسط پست كردن شبكه قطع شد و من دوبار متن رو پست كردم. حالا چه‌طوري مي‌شه حذفش كرد اصلا آيا مي‌شه توي متن‌هايي كه نوشتي تغيير داد؟


........................................................................................

1/05/2002

٭ انگار خيلي وقته ننوشته‌ام!! خب اول اين‌كه نمي‌دونم چرا هر وقت صفحه‌هاي weblog ها رو باز مي‌كنم صفحةهاي ديگه خيلي سخت مي‌آيند. يعني بايد چند بار روشون كليك كنم تا بياند. ديگه چيزي كه بايد بگم راجع به مطالبي كه قبلا نوشته بودم. من اون دفعه راجع به كيركگارد نوشته بودم. آقاي خدا!!!! نوشته بودند كه نگاه كيركگارد توراتي-انجيلي بوده كه من نفهميدم اشكال اين قضيه كجاست و براشون هم نوشتم كه بك تفاوت ظاهري دارند و اون اينه كه از نظر اون‌ها اون كسي كه قرار بوده قرباني بشه اسحاق بوده و نه اسماعيل و اتفاقا اسحق بچه‌اي بوده كه بعد از مدت‌ها كه ابراهيم بچه‌دار نمي‌شده بهش داده شده بود و اين موضوع ريسك از دست دادن فرزند براش مهم‌تر بوده. و شايد يك تفاوت اساسي تر ديگه كه دارند اين بوده كه مسيحي‌ها كمتر از ما به پبامبرهاشون اونقدر بالا و بزرگ نگاه مي‌كنند. (البته واقعا نمي‌دونم تاثبري داشته يا نه) شايد اين باعث شده كه كيركگارد راحت‌تر تونسته اضطراب‌هاي ابراهيم رو تصوير كنه. اضطرابي كه به خاطر از دست دادن فرزندش داشت و اتفاقا كبركگارد روي اين موضوع حرف مي‌زنه و عنصر مهمي ار ايمان را ريسك مي‌دونه. جايي كه شايد من در جوابي كه به ايشون دادم اشتباه كرده باشم اين بود كه گفتم اين نظر دكتر سروش هم هست (كه البته مقداري فحش به دكتر سروش هم دريافت كرده‌ام!!) . گفتم خوبه اين‌جا تصحيحش كنم دكتر سروش توي كتاب بسط تجربه نبوي يه مقاله داره به اسم نو كردن ايمان و اونجا آياتي از قرآن رو مثال مي‌آره كه از زياد شدن و كم شدن ايمان و كفر حرف زده شده. مثلا يكي از آيه‌هاي جالبش اينه. با آن‌كه در دل به آن يقين آورده بودند از روي ستم و برتري جويي انكارش كردند( نمل 14) و نتيجه مي‌گيره كه ايمان مساوي يقين نيست. اون‌جا مي‌گه كه ايمان عملي اختياريه در صورتي كه در آوردن يقين نقش ما يك نقش انفعالي است. و مي‌گه كه يقين چيزي از جنس فهم و كشف و آگاهي است در حالي‌كه در ايمان عنصري از اراده و عنصري از خضوع را دارد. البته نمي‌گه كه يقين چيز بي‌ارزشيه. ولي ممكنه كسي يقين داشته باشه و باز هم ايمان نياره. بعني ممكنه كه وجود خدا رو بسيار واضح قبول داشته باشه ولي روي اون پوشش بذاره كه اتفاقا معني كفر دقيقا پوشش گذاشتنه. ( اون ايمان را مستلزم توكل و داوري اخلاقي هم مي‌دونه.) بعد نظر كيركگارد رو مطرح مي‌كنه كه اصلا اعتقاد داره ايمان با بقين منافات داره. اتفاقا اشاره‌اي به نظر ملاصدرا كه تقريبا مشابهه مي‌كنه. و البته شايد خودش اين موضوع رو تاييد نكنه بعني ايمان رو نه متناقض با يقين كه بالاتر از اون بدونه.


٭ انگار خيلي وقته ننوشته‌ام!! خب اول اين‌كه نمي‌دونم چرا هر وقت صفحه‌هاي weblog ها رو باز مي‌كنم صفحةهاي ديگه خيلي سخت مي‌آيند. يعني بايد چند بار روشون كليك كنم تا بياند. ديگه چيزي كه بايد بگم راجع به مطالبي كه قبلا نوشته بودم. من اون دفعه راجع به كيركگارد نوشته بودم. آقاي خدا!!!! نوشته بودند كه نگاه كيركگارد توراتي-انجيلي بوده كه من نفهميدم اشكال اين قضيه كجاست و براشون هم نوشتم كه بك تفاوت ظاهري دارند و اون اينه كه از نظر اون‌ها اون كسي كه قرار بوده قرباني بشه اسحاق بوده و نه اسماعيل و اتفاقا اسحق بچه‌اي بوده كه بعد از مدت‌ها كه ابراهيم بچه‌دار نمي‌شده بهش داده شده بود و اين موضوع ريسك از دست دادن فرزند براش مهم‌تر بوده. و شايد يك تفاوت اساسي تر ديگه كه دارند اين بوده كه مسيحي‌ها كمتر از ما به پبامبرهاشون اونقدر بالا و بزرگ نگاه مي‌كنند. (البته واقعا نمي‌دونم تاثبري داشته يا نه) شايد اين باعث شده كه كيركگارد راحت‌تر تونسته اضطراب‌هاي ابراهيم رو تصوير كنه. اضطرابي كه به خاطر از دست دادن فرزندش داشت و اتفاقا كبركگارد روي اين موضوع حرف مي‌زنه و عنصر مهمي ار ايمان را ريسك مي‌دونه. جايي كه شايد من در جوابي كه به ايشون دادم اشتباه كرده باشم اين بود كه گفتم اين نظر دكتر سروش هم هست (كه البته مقداري فحش به دكتر سروش هم دريافت كرده‌ام!!) . گفتم خوبه اين‌جا تصحيحش كنم دكتر سروش توي كتاب بسط تجربه نبوي يه مقاله داره به اسم نو كردن ايمان و اونجا آياتي از قرآن رو مثال مي‌آره كه از زياد شدن و كم شدن ايمان و كفر حرف زده شده. مثلا يكي از آيه‌هاي جالبش اينه. با آن‌كه در دل به آن يقين آورده بودند از روي ستم و برتري جويي انكارش كردند( نمل 14) و نتيجه مي‌گيره كه ايمان مساوي يقين نيست. اون‌جا مي‌گه كه ايمان عملي اختياريه در صورتي كه در آوردن يقين نقش ما يك نقش انفعالي است. و مي‌گه كه يقين چيزي از جنس فهم و كشف و آگاهي است در حالي‌كه در ايمان عنصري از اراده و عنصري از خضوع را دارد. البته نمي‌گه كه يقين چيز بي‌ارزشيه. ولي ممكنه كسي يقين داشته باشه و باز هم ايمان نياره. بعني ممكنه كه وجود خدا رو بسيار واضح قبول داشته باشه ولي روي اون پوشش بذاره كه اتفاقا معني كفر دقيقا پوشش گذاشتنه. ( اون ايمان را مستلزم توكل و داوري اخلاقي هم مي‌دونه.) بعد نظر كيركگارد رو مطرح مي‌كنه كه اصلا اعتقاد داره ايمان با بقين منافات داره. اتفاقا اشاره‌اي به نظر ملاصدرا كه تقريبا مشابهه مي‌كنه. و البته شايد خودش اين موضوع رو تاييد نكنه بعني ايمان رو نه متناقض با يقين كه بالاتر از اون بدونه.


........................................................................................

Home